توماس ادیسون
ادیسون در سنین پیری پس از کشف
> لامپ، یکی از ثروتمندان آمریکا به
> شمار میرفت و درآمد سرشارش را تمام
> و کمال در آزمایشگاه مجهزش که
> ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد...
>
> این آزمایشگاه، بزرگترین عشق
> پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید
> در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه
> سازی و ورود به بازار شود.
> در همین روزها بود که نیمه های شب
> از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون
> اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در
> آتش می سوزد و حقیقتا کاری از دست
> کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموان
> فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به
> سایر ساختمانها است!
> آنها تقاضا داشتند که موضوع به
> نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد
> رسانده شود...
>
> پسر با خود اندیشید که احتمالا
> پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می
> کند و لذا از بیدار کردن او منصرف
> شد و خودش را به محل حادثه رساند و
> با کمال تعجب دید که پیرمرد در
> مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک
> صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام
> عمرش را نظاره می کند!!!
> پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را
> آزار ندهد. او می اندیشید که پدر در
> بدترین شرایط عمرش بسر می برد.
> ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر
> را دید و با صدای بلند و سر شار از
> شادی گفت: پسر تو اینجایی؟ می بینی
> چقدر زیباست؟!! رنگ آمیزی شعله ها
> را می بینی؟!! حیرت آور است!!!
>
> من فکر می کنم که آن شعله های بنفش
> به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر
> به وجود آمده است! وای! خدای من،
> خیلی زیباست! کاش مادرت هم اینجا
> بود و این منظره زیبا را می دید.
> کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن
> چنین منظره زیبایی را خواهد داشت!
> نظر تو چیست پسرم؟!!
> پسر حیران و گیج جواب داد: پدر
> تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از
> زیبایی رنگ شعله ها صحبت می
> کنی؟!!!!!!
> چطور میتوانی؟! من تمام بدنم می
> لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟!
>
> پدر گفت: پسرم از دست من و تو که
> کاری بر نمی آید. مامورین هم که
> تمام تلاششان را می کنند. در این
> لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره
> ایست که دیگر تکرار نخواهد شد...!
> در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا
> نو سازی آن فردا فکر می کنیم! الآن
> موقع این کار نیست! به شعله های
> زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی
> را نخواهی داشت!!!
>
> توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا
> در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود
> و همان سال یکی از بزرگترین اختراع
> بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم
> جهانیان نمود. آری او گرامافون را
> درست یک سال پس از آن واقعه اختراع
> کرد.
>
- ۰۱/۰۳/۱۴