داستان معروفی از تام واتسون نقل میکنند که یکی از کارمندانش اشتباه بزرگی مرتکب شدو مبلغ ده میلیون دلار به شرکت ضرر زد.
این کارمند به دفتر واتسون احضار شد و پس از ورود گفت تصور میکنم که باید از شرکت استعفا دهم.
واتسون گفت: شوخی میکنی ما همین الان مبلغ ده میلیون دلار بابت آموزش شما پول داده ایم.
حکیمی پرسیدند: خداوند چندین نوع درخت میوه آفریده ولی هیچکدام را آزاد نخوانده اند غیر از درخت سرو که هیچ ثمری ندارد، در این چه حکمتی نهفته است؟
حکیم گفت: هر درختی را میوه ای معین است که در فصل خاصی بوجود می آیدو در سایر فصول آن درخت پژمرده وبی روح است غیر از سرو که در تمام فصول شاداب و خرم است و این صفت آزادگان است.
وقتی هیچکدام از این موارد در آزمایش درست جواب ندادند،دستیار او با ناراحتی گفت:
بیهوده است ما هیچ چیز جدیدی یاد نگرفتیم .
ولی ادیسون با اطمینان جواب داد:
نه ما پیشرفت کرده ایم و خیلی چیزها یاد گرفته ایم. ما اکنون میدانیم که دو هزار آلیاژ وجود دارند که نمیتوانند در لامپ روشنایی ایجاد کنند.
چون نمرود حضرت ابراهیم ع را در آتش انداخت ،همه دیدند که پرستویی پی در پی دهانش را پر از آب میکرد و بر روی آتش میریخت.
نمرود با تمسخر گفت : مرغک بیچاره میخواهد با چند قطره آب آتش به این عظمت را خاموش کند.
پرستو گفت :من هم میدانم این کار محال است ولی خوشحالم که به وظیفه ام عمل میکنم.
دو روز عمر در دنیای فانی نکو کن خوی خلق و زندگانی
به هر کاری سر رشته نگه دار عنان یکبارگی از دست مگذار
به هر جایی که خواهی در شدن را نگه کن راه بیرون آمدن را
به هر کاری که خواهی کرد مدخل نگه کن آخر کارش به اول
شیخ اجل سعدی نقل میکندکه:در کنار دریا پارسایی را دیدم که زخم پلنگ برتن داشت و با هیچ دارویی بهبود پیدا نمیکرد،مدتها از آن زخم در رنج وعذاب بودو روزگار را به سختی میگذراندو در همان حال همیشه ذکر وشکر خدای متعال را بر لب داشت ،از او پرسیدم تو چگونه با این احوال خدا را شکر میکنی؟ پارسا گفت : خدا را شکر میکنم که به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی.
روزی از ابومسلم خراسانی پرسیدند:
چگونه توانستی دشمنان خود را از بین ببری و به این مقام برسی؟
گفت :صبر پیشه کردم و خودداری از خشم و چشم پوشی از گناه را بگزیدم ، با غم مانوس شدم و پیشآمد ها را آسان گرفتم و محبت و مهربانی با زیردستان را سرلوحه کار خود قرار دادم تا به غایت مطلوب و نهایت مقصود رسیدم .
ای برادر یار دانایی بجوی ماجرای مشورت با او بگوی
مشورت ادراک و هوشیاری دهد عقلها مر عقل را یاری دهد
گفت پیغمبر بکن ای رای زن مشورت که المستشار موتمن
مشورت در کارها واجب بود تا پشیمانی در آخر کم شود
مشورت کن با گروه صالحان بر پیمبر امر شاورهم بخوان
امرهم شوری برای این بود کز تشاور سهو و کژ کمتر شود
کاین خردها چون مصابیح انوار است بیست مصباح از یکی روشنتر است
مردی به عابدی گفت : برای من تقوی را تعریف کن.
عابد گفت :هنگامیکه در بیابان به زمینی پر از خار و خاشاک برسی چه میکنی؟
مرد گفت : حواسم را جمع میکنم و خود را می پایم که مبادا آسیبی به پاهایم یا به سایر اعضایم برسد.
عابد گفت : درباره دنیا نیز چنین کن که معنی تقوی همین است.
از آنجا که خشم یک عامل دو طرفه است، باید نسبت به موارد حساسی که خشم شما را بر می انگیزد ، هوشیار باشید.
کدام شرایط یا افراد احساس آسیب پذیری و یاس یا میل دفاع از خود در برابر آنها و دیگران را بر می انگیزند، کدام افراد یا شرایط روز شما را خراب کرده باعث ایجاد نگرانی شده و شما را با احساس خشم نسبت به همه چیز و همه کس رها میکند؟
از خود بپرسید " وقتی یک روز خوب دارم، کدامیک از همکاران یا اطرافیان میتواند این این تصویر شفاف را مکدر کرده یا بدتر ، به دشمنی تبدیل کند؟
با خود روراست باشید، اگر با شما دیگرانی هستند که بخاطر هر آنچه شما برایشان انجام میدهید، قدردانی نمیکنند و این موضوع همیشه برایتان سنگین است ، بدانید که این یکی از همان نکات حساسیت بر انگیز است .
